جدول جو
جدول جو

معنی فریدون کلا - جستجوی لغت در جدول جو

فریدون کلا
از توابع بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فِ رِ کَ مَ)
آنکه کمر پادشاهی چون کمر فریدون دارد:
فریدون کمر بلکه خاقان کلاه.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(فَ)
قصبه ای از دهستان حومه بخش بابلسر شهرستان بابل، واقع در 12هزارگزی باختر بابلسر، سر راه کناره. ناحیه ای است واقع در دشت، دارای 3000 تن سکنه. از چاه و شعبات رود خانه هراز مشروب میشود. محصولات آنجا برنج، صیفی، غلات، پنبه، کنجد، باقلا و کنف است. اهالی به کشاورزی، صید ماهی و مرغابی گذران میکنند. از ادارات دولتی پاسگاه شهربانی، شهرداری، پست و تلگراف، گمرک و شیلات دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(فِ رِ عَ لَ)
پادشاهی که درفش او چون فریدون افراشته باشد. به کنایت پیروز و کامیاب. فریدون صفت:
خسرو جمشیدجام، سام تهمتن حسام
خضر سکندرسپاه، شاه فریدون علم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
از توابع دهستان جلال ازرک جنوبی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی